کد مطلب:330994 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:321

بخش پنجم: مقام انسانی زن از نظر قرآن
بخش پنجم: مقام انسانی زن از نظر قرآن

* اسلام اصل مساوات انسانها را در باره زن و مرد نیز رعایت كرده است.

* اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.

* اسلام نظریات تحقیرآمیزی كه نسبت به زن وجود داشته منسوخ كرده است.

* قرآن در داستانهای خود توازن را حفظ كرده، قهرمانان داستانها را منحصر به مردان نكرده است.

* زن اگر بخواهد از حقوقی مساوی با مرد بهره مند شود باید مشابهت حقوقی با مرد را از میان بردارد.

* علمای اسلام با تبیین اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند.

* شرقی انسانیت را در گذشت و نیكی می بیند و غربی در به دست آوردن حقوق.

* اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون، باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان.

* احترام به انسان كه اساس اعلامیه حقوق بشر است، از دیر زمان مورد تأیید شرق و اسلام است.

* دنیای غرب از طرفی تا آخرین حد ممكن مقام انسانی را پایین می آورد و از طرف دیگر به نام حقوق بشر اعلامیه بالا بلند صادر می كند.

* بیچارگیهای بشر امروز از آن است كه «خود» را از یاد برده است.

* احترام انسان با فلسفه شرق سازگار است نه با فلسفه غرب.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 127

مقام انسانی زن از نظر قرآن

اسلام زن را چگونه موجودی می داند؟ آیا از نظر شرافت و حیثیت انسانی او را برابر با مرد می داند و یا او را جنس پست تر می شمارد؟ این پرسشی است كه اكنون می خواهیم به پاسخ آن بپردازیم.

فلسفه خاص اسلام در باره حقوق خانوادگی

اسلام در مورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد كه با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته و با آنچه در جهان امروز می گذرد مغایرت دارد. اسلام برای زن و مرد در همه موارد یك نوع حقوق و یك نوع وظیفه و یك نوع مجازات قائل نشده است؛ پاره ای از حقوق و تكالیف و مجازاتها را برای مرد مناسبتر دانسته و پاره ای از آنها را برای زن، و در نتیجه در مواردی برای زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهی در نظر گرفته است.

چرا؟ روی چه حسابی؟ آیا بدان جهت است كه اسلام نیز مانند بسیاری از مكتبهای دیگر نظریات تحقیرآمیزی نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر می شمرده است و یا علت و فلسفه دیگری دارد؟.

مكرر در نطقها و سخنرانیها و نوشته های پیروان سیستمهای غربی شنیده و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 128

خوانده اید كه مقررات اسلامی را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اینها به عنوان تحقیر و توهینی نسبت به جنس زن یاد كرده اند؛ چنین وانمود می كنند كه این امور هیچ دلیلی ندارد جز اینكه فقط جانب مرد رعایت شده است.

می گویند تمام مقررات و قوانین جهان قبل از قرن بیستم بر این پایه است كه مرد جنساً شریفتر از زن است و زن برای استفاده و استمتاع مرد آفریده شده است، حقوق اسلامی نیز بر محور مصالح و منافع مرد دور می زند.

می گویند اسلام دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و برای او حقوقی كه برای یك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست تعدد زوجات را تجویز نمی كرد، حق طلاق را به مرد نمی داد، شهادت دو زن را با یك مرد برابر نمی كرد، ریاست خانواده را به شوهر نمی داد، ارث زن را مساوی با نصف ارث مرد نمی كرد، برای زن قیمت به نام مهر قائل نمی شد، به زن استقلال اقتصادی و اجتماعی می داد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمی داد. اینها می رساند كه اسلام نسبت به زن نظریات تحقیرآمیزی داشته است و او را وسیله و مقدمه برای مرد می دانسته است. می گویند اسلام با اینكه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهای دیگر رعایت كرده است، در مورد زن و مرد رعایت نكرده است.

می گویند اسلام برای مردان امتیاز حقوقی و ترجیح حقوقی قائل شده است و اگر امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نمی كرد.

اگر بخواهیم به استدلال این آقایان شكل منطقی ارسطویی بدهیم به این صورت در می آید: اگر اسلام زن را انسان تمام عیار می دانست حقوق مشابه و مساوی با مرد برای او وضع می كرد، لكن حقوق مشابه و مساوی برای او قائل نیست، پس زن را یك انسان واقعی نمی شمارد.

تساوی یا تشابه؟

اصلی كه در این استدلال به كار رفته این است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی، یكسانی و تشابه آنها در حقوق است. مطلبی هم كه از نظر فلسفی باید انگشت روی آن گذاشت این است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانی چیست؟ آیا لازمه اش این است كه حقوقی مساوی یكدیگر داشته باشند

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 129

به طوری كه ترجیح و امتیاز حقوقی در كار نباشد؟ یا لازمه اش این است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوی و برابری، متشابه و یكنواخت هم بوده باشند و هیچ گونه تقسیم كار و تقسیم وظیفه ای در كار نباشد؟ شك نیست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانی و برابری آنها از لحاظ انسانیت، برابری آنها در حقوق انسانی است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟.

اگر بنا بشود تقلید و تبعیت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاریم و در افكار و آراء فلسفی كه از ناحیه آنها می رسد به خود اجازه فكر و اندیشه بدهیم، اول باید ببینیم آیا لازمه تساوی حقوق تشابه حقوق هم هست یا نه؟ تساوی غیر از تشابه است؛ تساوی برابری است و تشابه یكنواختی. ممكن است پدری ثروت خود را به طور متساوی میان فرزندان خود تقسیم كند اما به طور متشابه تقسیم نكند. مثلًا ممكن است این پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعی و هم مستغلات اجاری، ولی نظر به اینكه قبلًا فرزندان خود را استعدادیابی كرده است، در یكی ذوق و سلیقه تجارت دیده است و در دیگری علاقه به كشاورزی و در سومی مستغل داری، هنگامی كه می خواهد ثروت خود را در حیات خود میان فرزندان تقسیم كند، با در نظر گرفتن اینكه آنچه به همه فرزندان می دهد از لحاظ ارزش مساوی با یكدیگر باشد و ترجیح و امتیازی از این جهت در كار نباشد، به هر كدام از فرزندان خود همان سرمایه را می دهد كه قبلًا در آزمایش استعدادیابی آن را مناسب یافته است.

كمیت غیر از كیفیت است، برابری غیر از یكنواختی است. آنچه مسلّم است این است كه اسلام حقوق یكجور و یكنواختی برای زن و مرد قائل نشده است، ولی اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام اصل مساوات انسانها را در باره زن و مرد نیز رعایت كرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.

كلمه «تساوی» و «مساوات» چون مفهوم برابری و عدم امتیاز در آنها گنجانیده شده است جنبه «تقدس» پیدا كرده اند، جاذبه دارند، احترام شنونده را جلب می كنند، خصوصاً اگر با كلمه «حقوق» توأم گردند.

تساوی حقوق! چه تركیب قشنگ و مقدسی! چه كسی است كه وجدانی و فطرت پاكی داشته باشد و در مقابل این دو كلمه خاضع نشود؟!

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 133 مقام زن در جهان بینی اسلامی ..... ص : 130

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 130

اما نمی دانم چرا كار ما- كه روزی پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده ایم- باید به آنجا بكشد كه دیگران بخواهند نظریات خود را در باب «تشابه حقوق زن و مرد» با نام مقدس «تساوی حقوق» به ما تحمیل كنند؟! این درست مثل این است كه یك نفر لبوفروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابی تبلیغ كند.

آنچه مسلّم است این است كه اسلام در همه جا برای زن و مرد حقوق مشابهی وضع نكرده است، همچنانكه در همه موارد برای آنها تكالیف و مجازاتهای مشابهی نیز وضع نكرده است. اما آیا مجموع حقوقی كه برای زن قرار داده ارزش كمتری دارد از آنچه برای مردان قرار داده؟ البته خیر، چنانكه ثابت خواهیم كرد.

در اینجا سؤال دومی پیدا می شود و آن اینكه علت اینكه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضی موارد، نامشابه قرار داده چیست؟ چرا آنها را مشابه یكدیگر قرار نداده است؟ آیا اگر حقوق زن و مرد، هم مساوی باشد و هم مشابه بهتر است یا اینكه فقط مساوی باشد و مشابه نباشد. برای بررسی كامل این مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنیم:

1. نظر اسلام در باره مقام انسانی زن از نظر خلقت و آفرینش.

2. تفاوتهایی كه در خلقت زن و مرد هست برای چه هدفهایی است؟ آیا این تفاوتها سبب می شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبیعی و فطری وضع نامشابهی داشته باشند یا نه؟.

3. تفاوتهایی كه در مقررات اسلامی میان زن و مرد هست كه آنها را در بعضی قسمتها در وضع نامشابهی قرار می دهد بر اساس چه فلسفه ای است؟ آیا آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقی است یا نه؟

مقام زن در جهان بینی اسلامی

اما قسمت اول. قرآن تنها مجموعه قوانین نیست. محتویات قرآن صرفاً یك سلسله مقررات و قوانین خشك بدون تفسیر نیست. در قرآن، هم قانون است و هم تاریخ و هم موعظه و هم تفسیر خلقت و هم هزاران مطلب دیگر. قرآن همان طوری كه در مواردی به شكل بیان قانون دستورالعمل معین می كند در جای دیگر وجود و هستی را تفسیر می كند، راز خلقت زمین و آسمان و گیاه و حیوان و انسان و راز موتها و حیاتها، عزتها و ذلتها، ترقیها و انحطاطها، ثروتها و فقرها را بیان می كند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 131

قرآن كتاب فلسفه نیست، اما نظر خود را در باره جهان و انسان و اجتماع- كه سه موضوع اساسی فلسفه است- به طور قاطع بیان كرده است. قرآن به پیروان خود تنها قانون تعلیم نمی دهد و صرفاً به موعظه و پند و اندرز نمی پردازد بلكه با تفسیر خلقت به پیروان خود طرز تفكر و جهان بینی مخصوص می دهد. زیربنای مقررات اسلامی در باره امور اجتماعی از قبیل مالكیت، حكومت، حقوق خانوادگی و غیره همانا تفسیری است كه از خلقت و اشیاء می كند.

از جمله مسائلی كه در قرآن كریم تفسیر شده موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن در این زمینه سكوت نكرده و به یاوه گویان مجال نداده است كه از پیش خود برای مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبنای این مقررات را نظر تحقیرآمیز اسلام نسبت به زن معرفی كنند. اسلام، پیشاپیش نظر خود را در باره زن بیان كرده است.

اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن در باره خلقت زن و مرد چیست، لازم است به مسأله سرشت زن و مرد- كه در سایر كتب مذهبی نیز مطرح است- توجه كنیم. قرآن نیز در این موضوع سكوت نكرده است. باید ببینیم قرآن زن و مرد را یك سرشتی می داند یا دوسرشتی؛ یعنی آیا زن و مرد دارای یك طینت و سرشت می باشند و یا دارای دو طینت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت در آیات متعددی می فرماید كه زنان را از جنس مردان و از سرشتی نظیر سرشت مردان آفریده ایم. قرآن در باره آدم اوّل می گوید: «همه شما را از یك پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم» (سوره نساء آیه 1). در باره همه آدمیان می گوید: «خداوند از جنس خود شما برای شما همسر آفرید» (سوره نساء و سوره نحل و سوره روم).

در قرآن از آنچه در بعضی از كتب مذهبی هست كه زن از مایه ای پست تر از مایه مرد آفریده شده و یا اینكه به زن جنبه طفیلی و چپی داده اند و گفته اند كه همسر آدمِ اوّل از عضوی از اعضای طرف چپ او آفریده شده، اثر و خبری نیست. علیهذا در اسلام نظریه تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.

یكی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی كه در گذشته وجود داشته است و در ادبیات جهان آثار نامطلوبی بجا گذاشته است این است كه زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه برمی خیزد، زن شیطان كوچك است. می گویند در هر گناه و جنایتی كه مردان مرتكب شده اند زنی در آن دخالت داشته است. می گویند مرد در ذات خود از

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 132

گناه مبرّاست و این زن است كه مرد را به گناه می كشاند. می گویند شیطان مستقیماً در وجود مرد راه نمی یابد و فقط از طریق زن است كه مردان را می فریبد؛ شیطان زن را وسوسه می كند و زن مرد را. می گویند آدمِ اوّل كه فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد، از طریق زن بود؛ شیطان حوّا را فریفت و حوّا آدم را.

قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده و لی هرگز نگفته كه شیطان یا مار حوّا را فریفت و حوّا آدم را. قرآن نه حوّا را به عنوان مسؤول اصلی معرفی می كند و نه او را از حساب خارج می كند. قرآن می گوید: به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سكنی گزینید و از میوه های آن بخورید. قرآن آنجا كه پای وسوسه شیطان را به میان می كشد ضمیرها را به شكل «تثنیه» می آورد، می گوید «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ» «1» شیطان آندو را وسوسه كرد «فَدَلّیهُما بِغُرورٍ» «2» شیطان آندو را به فریب راهنمایی كرد «وَ قاسَمَهُما انّی لَكُما لَمِنَ النّاصِحینَ» «3» یعنی شیطان در برابر هر دو سوگند یاد كرد كه جز خیر آنها را نمی خواهد.

به این ترتیب قرآن با یك فكر رایج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه و كنار جهان بقایایی دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام كه عنصر وسوسه و گناه و شیطان كوچك است مبرّا كرد.

یكی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی كه نسبت به زن وجود داشته است در ناحیه استعدادهای روحانی و معنوی زن است؛ می گفتند زن به بهشت نمی رود، زن مقامات معنوی و الهی را نمی تواند طی كند، زن نمی تواند به مقام قرب الهی آن طور كه مردان می رسند برسد. قرآن در آیات فراوانی تصریح كرده است كه پاداش اخروی و قرب الهی به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدّیسی از یك زن بزرگ و قدّیسه یاد می كند. از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی در نهایت تجلیل یاد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانی ناشایسته برای شوهرانشان ذكر می كند، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگی كه گرفتار مرد پلیدی بوده است غفلت نكرده است. گویی قرآن خواسته است در داستانهای خود توازن را حفظ كند و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 133

قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننماید.

قرآن در باره مادر موسی می گوید: ما به مادر موسی وحی فرستادیم كه كودك را شیر بده و هنگامی كه بر جان او بیمناك شدی او را به دریا بیفكن و نگران نباش كه ما او را به سوی تو باز پس خواهیم گردانید.

قرآن در باره مریم، مادر عیسی، می گوید: كار او به آنجا كشیده شده بود كه در محراب عبادت همواره ملائكه با او سخن می گفتند و گفت وشنود می كردند، از غیب برای او روزی می رسید، كارش از لحاظ مقامات معنوی آنقدر بالا گرفته بود كه پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده، او را پشت سر گذاشته بود، زكریا در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود.

در تاریخ خود اسلام زنان قدّیسه و عالیقدر فراوانند. كمتر مردی است به پایه خدیجه برسد، و هیچ مردی جز پیغمبر و علی به پایه حضرت زهرا نمی رسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء برتری دارد. اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حركت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست. تفاوتی كه اسلام قائل است در سیر من الحق الی الخلق است، در بازگشت از حق به سوی مردم و تحمل مسؤولیت پیغامبری است كه مرد را برای این كار مناسبتر دانسته است.

یكی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی كه نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به ریاضت جنسی و تقدس تجرد و عزوبت. چنانكه می دانیم در برخی آیینها رابطه جنسی ذاتاً پلید است. به عقیده پیروان آن آیینها تنها كسانی به مقامات معنوی نایل می گردند كه همه عمر مجرد زیست كرده باشند. یكی از پیشوایان معروف مذهبی جهان می گوید: «با تیشه بكارت درخت ازدواج را از بن بركنید». همان پیشوایان ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد به فاسد اجازه می دهند؛ یعنی مدعی هستند كه چون غالب افراد قادر نیستند با تجرد صبر كنند و اختیار از كفشان ربوده می شود و گرفتار فحشا می شوند و با زنان متعددی تماس پیدا می كنند، پس بهتر است ازدواج كنند تا با بیش از یك زن در تماس نباشند. ریشه افكار ریاضت طلبی و طرفداری از تجرد و عزوبت، بدبینی به جنس زن است؛ محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقی به حساب می آورند.

اسلام با این خرافه سخت نبرد كرد؛ ازدواج را مقدس و تجرد را پلید شمرد. اسلام

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 140 تشابه نه و تساوی آری ..... ص : 137

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 134

دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبیا معرفی كرد و گفت: «مِنْ اخْلاقِ الْانْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ». پیغمبر اكرم می فرمود: من به سه چیز علاقه دارم: بوی خوش، زن، نماز.

برتراند راسل می گوید: در همه آیینها نوعی بدبینی به علاقه جنسی یافت می شود مگر در اسلام؛ اسلام از نظر مصالح اجتماعی حدود و مقرراتی برای این علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پلید نشمرده است.

یكی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی كه در باره زن وجود داشته این است كه می گفته اند زن مقدمه وجود مرد است و برای مرد آفریده شده است.

اسلام هرگز چنین سخنی ندارد. اسلام اصل علت غایی را در كمال صراحت بیان می كند. اسلام با صراحت كامل می گوید زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه برای انسان آفریده شده اند اما هرگز نمی گوید زن برای مرد آفریده شده است. اسلام می گوید هر یك از زن و مرد برای یكدیگر آفریده شده اند: «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ انْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» «1» زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آنها. اگر قرآن زن را مقدمه مرد و آفریده برای مرد می دانست قهراً در قوانین خود این جهت را در نظر می گرفت ولی چون اسلام از نظر تفسیر خلقت چنین نظری ندارد و زن را طفیلی وجود مرد نمی داند، در مقرارت خاص خود در باره زن و مرد به این مطلب نظر نداشته است.

یكی دیگر از نظریات تحقیرآمیزی كه در گذشته در باره زن وجود داشته این است كه زن را از نظر مرد یك شر و بلای اجتناب ناپذیر می دانسته اند. بسیاری از مردان با همه بهره هایی كه از وجود زن می برده اند او را تحقیر و مایه بدبختی و گرفتاری خود می دانسته اند. قرآن كریم مخصوصاً این مطلب را تذكر می دهد كه وجود زن برای مرد خیر است، مایه سكونت و آرامش دل اوست.

یكی دیگر از آن نظریات تحقیرآمیز این است كه سهم زن را در تولید فرزند بسیار ناچیز می دانسته اند. اعراب جاهلیت و بعضی از ملل دیگر مادر را فقط به منزله ظرفی می دانسته اند كه نطفه مرد را- كه بذر اصلی فرزند است- در داخل خود نگه می دارد و رشد می دهد. در قرآن ضمن آیاتی كه می گوید شما را از مرد و زنی آفریدیم و برخی آیات دیگر كه در تفاسیر توضیح داده شده است، به این طرز تفكر خاتمه داده شده است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 135

از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فكر فلسفی و از نظر تفسیر خلقت، نظر تحقیرآمیزی نسبت به زن نداشته است بلكه آن نظریات را مردود شناخته است. اكنون نوبت این است كه بدانیم فلسفه عدم تشابه حقوقی زن و مرد چیست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 137

تشابه نه و تساوی آری

گفتیم اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد كه با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز می گذرد نیز مطابقت ندارد.

گفتیم از نظر اسلام این مسأله هرگز مطرح نیست كه آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یكدیگر داشته باشند یا نه؟ از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند.

آنچه از نظر اسلام مطرح است این است كه زن و مرد به دلیل اینكه یكی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یكدیگر نیستند، جهان برای آنها یكجور نیست، خلقت و طبیعتْ آنها را یكنواخت نخواسته است، و همین جهت ایجاب می كند كه از لحاظ بسیاری از حقوق و تكالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب، اكنون سعی می شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتی كه میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست. علیهذا آنچه اكنون در كشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یك طرف و طرفداران

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 138

پیروی از سیستمهای غربی از طرف دیگر مطرح است مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها. كلمه «تساوی حقوق» یك مارك تقلبی است كه مقلدان غرب بر روی این ره آورد غربی چسبانیده اند.

ابن بنده همیشه در نوشته ها و كنفرانسها و سخنرانیهای خود از اینكه این مارك تقلبی را استعمال كنم و این فرضیه را- كه جز ادعای تشابه و تماثل حقوق زن و مرد نیست- به نام تساوی حقوق یاد كنم اجتناب داشته ام.

من نمی گویم در هیچ جای دنیا ادعای تساوی حقوق زن و مرد معنی نداشته و ندارد و همه قوانین گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را بر مبنای ارزش مساوی وضع كرده اند و فقط مشابهت را از میان برده اند.

خیر، چنین ادعایی ندارم. اروپای قبل از قرن بیستم بهترین شاهد است. در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملًا فاقد حقوق انسانی بود؛ نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او. در نهضت عجولانه ای كه در كمتر از یك قرن اخیر به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن كم و بیش حقوقی مشابه با مرد پیدا كرد، اما با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نكرد زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا كند راه منحصرش این است كه مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است كه وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود و زن از سعادتی مساوی با مرد بلكه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریبكاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد.

و همچنین من هرگز ادعا نمی كنم حقوقی كه عملًا در اجتماع به ظاهر اسلامی ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است. بارها گفته ام كه لازم و ضروری است به وضع زن امروز رسیدگی كامل بشود و حقوق فراوانی كه اسلام به زن اعطا كرده و در طول تاریخ عملًا متروك شده به او باز پس داده شود، نه اینكه با تقلید و تبعیت كوركورانه از روش مردم غرب- كه هزاران بدبختی برای خود آنها به وجود آورده- نام قشنگی روی یك فرضیه غلط بگذاریم و بدبختیهای نوع غربی را بر بدبختیهای نوع شرقی زن بیفزاییم. ادعای ما این است كه عدم تشابه حقوق زن و مرد

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 139

در حدودی كه طبیعتْ زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می كند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.

كاملًا توجه داشته باشید ما مدعی هستیم كه لازمه عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است. پس بحث ما صددرصد جنبه فلسفی دارد، به فلسفه حقوق مربوط است، به اصلی مربوط است به نام اصل «عدل» كه یكی از اركان كلام و فقه اسلامی است. اصل عدل همان اصلی است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی- و لا اقل فقه شیعه- اگر ثابت شود كه عدل ایجاب می كند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم حكم شرع هم همین است. زیرا شرع اسلام طبق اصلی كه خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خار ج نمی شود.

علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند، گو اینكه در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را كه باز كرده بودند ادامه دهند. توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تكوینی و خارج از قوانین قراردادی، اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد؛ پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند.

اما مقدّر چنین بود كه آنها كار خود را ادامه ندهند و پس از تقریباً هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال كنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند؛ از یك سو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملتها را به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند، نهضتها و حركتها و انقلابها به وجود آورند و چهره جهان را عوض كنند.

به نظر من گذشته از علل تاریخی یك علت روانی و منطقه ای نیز دخالت داشت در اینكه مشرق اسلامی مسأله حقوق عقلی را كه خود پایه نهاده بود دنبال نكند. یكی از تفاوتهای روحیه شرقی و غربی در این است كه شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق، شرق شیفته اخلاق است و غرب شیفته حقوق؛ شرقی به حكم طبیعت شرقی خودش انسانیت خود را در این می شناسد كه عاطفه بورزد، گذشت كند، همنوعان خود را دوست بدارد، جوانمردی به خرج دهد اما غربی انسانیت خود را در این

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 140

می بیند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا بگذارد.

بشریت، هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق. انسانیت، هم به حقوق وابسته است و هم به اخلاق؛ هیچ كدام از حقوق و اخلاق به تنهایی معیار انسانیت نیست.

دین مقدس اسلام این امتیاز بزرگ را دارا بوده و هست كه حقوق و اخلاق را توأماً مورد عنایت قرار داده است. در اسلام همچنانكه گذشت و صمیمیت و نیكی به عنوان اموری اخلاقی «مقدس» شمرده می شوند، آشنایی با حقوق و دفاع از حقوق نیز «مقدس» و انسانی محسوب می شود و این داستان مفصلی دارد كه اكنون وقت توضیح آن نیست.

اما روحیه خاص شرقی كار خود را كرد. با آنكه در آغاز كار حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفت، تدریجاً حقوق را رها و توجهش را به اخلاق محصور كرد.

غرض این است: مسأله ای كه اكنون با آن روبرو هستیم یك مسأله حقوقی است، یك مسأله فلسفی و عقلی است، یك مسأله استدلالی و برهانی است، مربوط است به حقیقت عدالت و طبیعت حقوق. عدالت و حقوق قبل از آن كه قانونی در دنیا وضع شود وجود داشته است. با وضع قانون نمی توان ماهیت عدالت و حقوق انسانی بشر را عوض كرد.

منتسكیو می گوید:

«پیش از آن كه انسان قوانینی وضع كند روابط عادلانه ای بر اساس قوانین بین موجودات امكان پذیر بوده، وجود این روابط موجب وضع قوانین شده است. حال اگر بگوییم جز قوانین واقعی و اولیه كه امر و نهی می كنند هیچ امر عادلانه یا ظالمانه دیگر وجود ندارد، مثل این است كه بگوییم قبل از ترسیم دایره تمام شعاعهای آن دایره مساوی نیستند.».

هربارت سپنسر می گوید:

«عدالت غیر از احساسات با چیزی دیگر آمیخته است كه عبارت از حقوق طبیعی افراد بشر است، و برای آنكه عدالت وجود خارجی داشته باشد باید حقوق و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 146 نگاهی به تاریخ حقوق زن در اروپا ..... ص : 143

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 141

امتیازات طبیعی را رعایت و احترام كنند.».

حكمای اروپایی كه این عقیده را داشتند و دارند فراوانند. حقوق بشر كه اعلانها و اعلامیه ها برای آن تنظیم شد و موادی به عنوان حقوق بشر تعیین شد- از همین فرضیه حقوق طبیعی سرچشمه گرفت؛ یعنی فرضیه حقوق طبیعی و فطری بود كه به صورت اعلامیه های حقوق بشر ظاهر شد.

و باز چنانكه می دانیم آنچه منتسكیو، سپنسر و غیر آنها در باره عدالت گفته اند عین آن چیزی است كه متكلمین اسلام در باره حسن و قبح عقلی و اصل عدل گفته اند.

در میان علمای اسلامی افرادی بودند كه منكر حقوق ذاتی بوده و عدالت را قراردادی می دانسته اند، همچنانكه در میان اروپاییان نیز این عقیده وجود داشته است. هوبز انگلیسی منكر عدالت به صورت یك امر واقعی است.

اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون

مضحك این است كه می گویند متن اعلامیه حقوق بشر را مجلسین تصویب كرده اند، و چون تساوی حقوق زن و مرد جزء مواد اعلامیه حقوق بشر است پس به حكم قانون مصوّب مجلسین زن و مرد باید دارای حقوقی مساوی یكدیگر باشند.

مگر متن اعلامیه حقوق بشر چیزی است كه در صلاحیت مجلسین باشد كه آن را تصویب یا رد كنند؟.

محتویات اعلامیه حقوق بشر از نوع امور قراردادی نیست كه قوای مقنّنه كشورها بتوانند آن را تصویب بكنند یا نكنند.

اعلامیه حقوق بشر حقوق ذاتی و غیرقابل سلب و غیر قابل اسقاط انسانها را مورد بحث قرار داده است؛ حقوقی را مطرح كرده است كه به ادعای این اعلامیه لازمه حیثیت انسانی انسانهاست و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسانها قرار داده است، یعنی مبدأ و قدرتی كه به انسانها عقل و اراده و شرافت انسانی داده است این حقوق را هم طبق ادعای اعلامیه حقوق بشر به انسانها داده است.

انسانها نمی توانند محتویات اعلامیه حقوق بشر را برای خود وضع كنند و نه می توانند از خود سلب و اسقاط نمایند. از تصویب مجلسین و قوای مقنّنه گذشته یعنی چه؟!

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 142

اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون؛ باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان. مجلسین نمی توانند با اخذ رأی و قیام و قعود، فلسفه و منطق برای مردم وضع كنند. اگر اینچنین است پس فلسفه نسبیت اینشتاین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذرانند، فرضیه وجود حیات در كرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند. قانون طبیعت را كه نمی شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تأیید یا رد كرد.

مثل این است كه بگوییم مجلسین تصویب كرده اند كه اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند پیوندش می گیرد و اگر با توت پیوند بزنند نمی گیرد.

وقتی كه چنین اعلامیه ای از طرف گروهی كه خود از متفكرین و فلاسفه بوده اند صادر می شود، ملتها باید آن را در اختیار فلاسفه و مجتهدین حقوق خویش قرار دهند. اگر از نظر فلاسفه و متفكرین آن ملت مورد تأیید قرار گرفت، همه افراد ملت موظفند آنها را به عنوان حقایقی فوق قانون رعایت كنند. قوه مقنّنه نیز موظف است قانونی بر خلاف آنها تصویب نكند.

ملتهای دیگر تا وقتی كه از نظر خودشان ثابت و محقق نشده كه چنین حقوقی در طبیعت به همین كیفیت وجود دارد، ملزم نیستند آنها را رعایت كنند و از طرف دیگر این مسائل جزء مسائل تجربی و آزمایشی نیست كه احتیاج به وسایل و لابراتوار و غیره دارد و این وسایل برای اروپاییان فراهم است و برای دیگران نیست؛ شكافتن اتم نیست كه رموز و وسایلش در اختیار افراد محدودی باشد، فلسفه و منطق است، ابزارش مغز و عقل و قوه استدلال است.

اگر فرضاً ملتهای دیگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلّد دیگران باشند و در خود شایستگی تفكر فلسفی احساس نكنند، ما ایرانیان نباید اینچنین فكر كنیم. ما در گذشته شایستگی خود را به حد اعلی در بررسیهای منطقی و فلسفی نشان داده ایم. ما چرا در مسائل فلسفی مقلّد دیگران باشیم؟.

عجبا! دانشمندان اسلامی آنجا كه پای اصل عدالت و حقوق ذاتی بشر به میان می آید، آنقدر برایش اهمیت قائل می شوند كه بدون چون و چرا به موجب قاعده تطابق عقل و شرع می گویند حكم شرع هم همین است، یعنی احتیاجی به تأیید شرعی نمی بینند اما امروز كار ما به آنجا كشیده كه می خواهیم با تصویب نمایندگان صحت این مسائل را تأیید نماییم.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 143

فلسفه را با كوپن نمی توان اثبات كرد

از این مضحكتر این است كه آنجا كه می خواهیم حقوق انسانی زن را بررسی كنیم، به آراء پسران و دختران جوان مراجعه كنیم، كوپن چاپ كنیم و بخواهیم با پركردن كوپن كشف كنیم كه حقوق انسانی چیست و آیا حقوق انسانی زن و مرد یك جور است و یا دو جور؟.

به هر حال ما مسأله حقوق انسانی زن را به شكل علمی و فلسفی و بر اساس حقوق ذاتی بشری بررسی می كنیم. می خواهیم ببینیم همان اصولی كه اقتضا می كند انسانها به طور كلی دارای یك سلسله حقوق طبیعی و خدادادی باشند، آیا ایجاب می كند كه زن و مرد از لحاظ حقوق دارای وضع مشابهی بوده باشند یا نه؟ لذا از دانشمندان و متفكران و حقوقدانان واقعی كشور كه یگانه مرجع صلاحیتدار اظهار نظر در این گونه مسائل می باشند درخواست می كنیم به دلایل ما با دیده تحقیق و انتقاد بنگرند. موجب كمال امتنان اینجانب خواهد بود اگر مستدلًا نظر خود را در تأیید یا رد این گفته ها ابراز نمایند.

برای بررسی این مطلب لازم است اولًا بحثی در باره اساس و ریشه حقوق انسانی انجام دهیم و سپس خصوص حقوق زن و مرد را مورد مطالعه قرار دهیم.

بد نیست قبلًا اشاره مختصری به نهضتهای حقوقی قرون جدید كه به نظریه تساوی حقوق زن و مرد منتهی شد بنماییم.

نگاهی به تاریخ حقوق زن در اروپا

«در اروپا از قرن 17 به بعد به نام حقوق بشر زمزمه هایی آغاز شد. نویسندگان و متفكران قرن 17 و 18 افكار خود را در باره حقوق طبیعی و فطری و غیرقابل سلب بشر با پشتكار عجیبی در میان مردم پخش كردند. ژان ژاك روسو و ولتر و منتسكیو از این دسته از متفكران و نویسندگان اند. اولین نتیجه عملی كه از نشر افكار طرفداران حقوق طبیعی بشر حاصل شد این بود كه در انگلستان یك كشمكش طولانی میان هیأت حاكمه و ملت به وجود آمد. ملت موفق شد در سال 1688 میلادی پاره ای از حقوق اجتماعی و سیاسی خود را طبق یك اعلام نامه

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 144

حقوق پیشنهاد كنند و مسترد دارند.» «1»

نتیجه عملی بارز دیگر شیوع این افكار در جنگهای استقلال امریكا علیه انگلستان ظاهر شد. سیزده مستعمره انگلستان در امریكای شمالی در اثر فشار و تحمیلات زیادی كه بر آنها وارد می شد سر به طغیان و عصیان بلند كردند و بالأخره استقلال خویش را به دست آوردند.

در سال 1776 میلادی كنگره ای در فیلادلفیا تشكیل شد كه استقلال عمومی را اعلان و اعلامیه ای در این زمینه منتشر كرد و در مقدمه آن چنین نوشت:

«جمیع افراد بشر در خلقت یكسانند و خالق به هر فردی حقوق ثابت و لایتغیری تفویض فرموده است مثل حق حیات و حق آزادی، و علت غایی تشكیل حكومتها حفظ حقوق مزبور است و قوه حكومت و نفوذ كلمه او منوط به رضایت ملت خواهد بود ...» «2»

اما آن كه به نام «اعلامیه حقوق بشر» در جهان معروف شد آن چیزی است كه پس از انقلاب كبیر فرانسه به نام اعلان حقوق منتشر شد. این اعلامیه عبارت است از یك سلسله اصول كلی كه در آغاز قانون اساسی فرانسه قید شده و جزء لاینفك قانون اساسی فرانسه محسوب می شود. این اعلامیه مشتمل است بر یك مقدمه و هفده ماده.

ماده اوّل آن این است: «افراد بشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد مانده و در حقوق با یكدیگر مساویند ...».

در قرن 19 تحولات و افكار تازه ای در زمینه حقوق بشری در مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی رخ داد كه منتهی به ظهور سوسیالیسم و لزوم تخصیص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از دست سرمایه دار به دست كارگر گردید.

تا اوایل قرن بیستم هرچه در اطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است به حقوق ملتها در برابر دولتها و یا حقوق طبقات رنجبر و زحمتكش در برابر كارفرمایان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 145

و اربابان.

در قرن بیستم برای اولین بار مسأله «حقوق زن» در برابر حقوق مرد عنوان شد. انگلستان- كه قدیمترین كشور دموكراسی به شمار می رود- فقط در اوایل قرن بیستم برای زن و مرد حقوق مساوی قائل شد. دول متحده آمریكا با آنكه در قرن هجده ضمن اعلان استقلال به حقوق عمومی بشر اعتراف كرده بودند، در سال 1920 میلادی قانون تساوی زن و مرد را در حقوق سیاسی تصویب كردند و همچنین فرانسه در قرن بیستم تسلیم این امر شد.

به هر حال در قرن بیستم گروههای زیادی در همه جهان طرفدار تحول عمیقی در روابط مرد و زن از نظر حقوق و وظایف گردیدند. به عقیده اینها تحول و دگرگونی در روابط ملتها با دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با كارفرمایان و سرمایه داران، مادامی كه در روابط حقوقی مرد و زن اصلاحاتی صورت نگیرد وافی به تأمین عدالت اجتماعی نیست.

از این رو برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر- كه پس از جنگ جهانی دوم در سال 1948 میلادی (1327 هجری شمسی) از طرف سازمان ملل متحد منتشر شد- در مقدمه آن چنین قید شد:

«از آنجا كه مردم ملل متحد ایمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند ...».

تحول و بحران ماشینی قرن نوزدهم و بیستم و به فلاكت افتادن كارگران و بخصوص زنان بیش از پیش سبب شد كه به موضوع حقوق زن رسیدگی شود. در تاریخ آلبرماله، جلد 6، صفحه 328 می نویسد:

«تا زمانی كه دولتها به احوال كارگران و طرز رفتار كارفرمایان با آن طبقه توجه نداشتند، سرمایه داران هرچه می خواستند می كردند ... صاحبان كارخانه ها زنان و كودكان خردسال را با مزد بسیار كم به كار می گماشتند، و چون ساعات كار ایشان زیاد بود غالباً گرفتار امراض گوناگون می شدند و در جوانی می مردند.»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 146

این بود تاریخچه مختصری از نهضت حقوق بشر در اروپا. چنانكه می دانیم همه مواد اعلامیه های حقوق بشر كه برای اروپاییان تازگی دارد در چهارده قرن پیش در اسلام پیش بینی شده و بعضی از دانشمندان عرب و ایرانی آنها را با مقایسه به این اعلامیه ها در كتابهای خود آورده اند. البته اختلافاتی در بعضی قسمتها میان آنچه در این اعلامیه ها آمده با آنچه اسلام آورده وجود دارد و این خود بحث دلكش و شیرینی است؛ از آن جمله است مسأله حقوق زن و مرد كه اسلام تساوی را می پذیرد اما تشابه و وحدت و یكنواختی را در زمینه حقوق زن و مرد نمی پذیرد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 148 حیثیت و حقوق انسانی ..... ص : 147

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 147

حیثیت و حقوق انسانی

«از آنجا كه شناسایی حیثیت ذاتی كلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یكسان و انتقال ناپذیر آنان، اساس آزادی و عدالت و صلح را تشكیل می دهد.

از آنجا كه عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است كه روح بشریت را به عصیان واداشته، و ظهور دنیایی كه در آن افراد بشر در بیان عقیده، آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است.

از آنجا كه اساساً حقوق انسانی را باید با اجرای قانون حمایت كرد تا بشر به عنوان آخرین علاج به قیام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد.

از آنجا كه اساساً لازم است توسعه روابط دوستانه بین ملل را مورد تشویق قرار داد.

از آنجا كه مردم ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی و تساوی حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام كرده اند و تصمیم راسخ گرفته اند كه به پیشرفت اجتماعی كمك كنند و در محیطی آزادتر وضع زندگی بهتری به وجود آورند.

از آنجا كه ...

مجمع عمومی، این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشتركی برای تمام مردم و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 148

كلیه ملل اعلام می كند تا جمیع افراد و همه اركان اجتماع این اعلامیه را دائماً در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسیله تعلیم و تربیت احترام این حقوق و آزادیها توسعه یابد و با تدابیر تدریجی ملی و بین المللی، شناسایی و اجرای واقعی و حیاتی آنها، چه در میان خود ملل عضو و چه در بین مردم كشورهایی كه در قلمرو آنها می باشد تأمین گردد ...».

جمله های طلایی بالا مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر است؛ مقدمه همان اعلامیه ای است كه در باره اش می گویند: «بزرگترین توفیقی است كه تا این تاریخ در طریق تأیید حقوق انسانی نصیب عالم بشریت شده است».

روی هر كلمه و هر جمله آن حساب شده است، و چنانكه در مقاله پیش گفتیم مظهر افكار چندین قرن فلاسفه آزادیخواه و حقوق شناس جهان است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 153 غرب در باره انسان دچار تناقض شده است ..... ص : 151

نكات مهم مقدمه اعلامیه حقوق بشر

این اعلامیه در 30 ماده تنظیم شده است. بگذریم از اینكه بعضی مسائل در برخی مواد مكرر شده و یا لااقل ذكر یك مطلب در یك ماده از ذكر مندرجات بعضی مواد دیگر بی نیازكننده است و یا بعضی مواد اعلامیه به مواد مختلفی قابل تجزیه است.

نكات مهم مقدمه این اعلامیه كه شایسته است مورد توجه قرار گیرد چندتاست:

1. بشر از یك نوع حیثیت و احترام و حقوق ذاتی غیر قابل انتقال برخوردار است.

2. حیثیت واحترام و حقوق ذاتی بشر كلی و عمومی است، تمام افراد انسانی را در بر می گیرد، تبعیض بردار نیست، سفید و سیاه، بلند و كوتاه، زن و مرد یكسان از آن برخوردارند. همان طوری كه در میان اعضای یك خانواده احدی نمی تواند گوهر خود را از سایر اعضا شریفتر و اصیلتر بداند، همه افراد بشر نیز كه عضو یك خانواده بزرگتر و اعضای یك پیكر می باشند از لحاظ شرافت متساویند، هیچ كس نمی تواند خود را از فرد دیگر شریفتر بداند.

3. اساس آزادی و صلح و عدالت این است كه همه افراد در عمق وجدان خود به این حقیقت (حیثیت و احترام ذاتی همه انسانها) ایمان و اعتراف داشته باشند.

این اعلامیه می خواهد بگوید منشأ كلیه ناراحتیهایی كه افراد بشر برای یكدیگر به وجود می آورند كشف كرده است. منشأ بروز جنگها و ظلمها و تجاوزها و اعمال

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 149

وحشیانه افراد و اقوام نسبت به یكدیگر، عدم شناسایی حیثیت و احترام ذاتی انسان است. این عدم شناسایی از طرف عده ای، طرف مقابل را وادار به عصیان و طغیان می كند و از همین راه صلح و امنیت به خطر می افتد.

4. بالاترین آرزویی كه همه در راه تحقق بخشیدن به آن باید بكوشند، ظهور دنیایی است كه در آن آزادی عقیده و امنیت و رفاه مادی به طور كامل وجود داشته باشد؛ اختناق، ترس، فقر ریشه كن شده باشد. مواد سی گانه اعلامیه برای تحقق بخشیدن به این آرزو تنظیم شده است.

5. ایمان به حیثیت ذاتی انسانها و احترام به حقوق غیر قابل سلب و انتقال آنها تدریجاً به وسیله تعلیم و تربیت باید در همه افراد به وجود آید.

مقام و احترام انسان

اعلامیه حقوق بشر چون بر اساس احترام به انسانیت و آزادی و مساوات تنظیم شده و برای احیای حقوق بشر به وجود آمده، مورد احترام و تكریم هر انسان با وجدانی است. ما مردم مشرق زمین از دیر زمان از ارزش و مقام و احترام انسان دم زده ایم. در دین مقدس اسلام- چنانكه در مقاله پیش گفتیم- انسان، حقوق انسان، آزادی و مساوات آنها نهایت ارزش و احترام را دارد. نویسندگان و تنظیم كنندگان این اعلامیه و همچنین فیلسوفانی كه در حقیقت الهام دهنده نویسندگان این اعلامیه هستند، مورد ستایش و تعظیم ما می باشند. ولی چون این اعلامیه یك متن فلسفی است، به دست بشر نوشته شده نه به دست فرشتگان، استنباط گروهی از افراد بشر است، هر فیلسوفی حق دارد آن را تجزیه و تحلیل كند و احیاناً نقاط ضعفی كه در آن می بیند تذكر دهد.

این اعلامیه خالی از نقاط ضعف نیست ولی ما در این مقاله روی نقاط ضعف آن انگشت نمی گذاریم، روی نقطه قوّت آن انگشت می گذاریم.

تكیه گاه این اعلامیه «مقام ذاتی انسان» است، شرافت و حیثیت ذاتی انسان است.

از نظر این اعلامیه انسان به واسطه یك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود دارای یك سلسله حقوق و آزادیها شده است كه سایر جانداران به واسطه فاقد بودن آن حیثیت و شرافت و كرامت ذاتی، از آن حقوق و آزادیها بی بهره اند. نقطه قوّت این اعلامیه همین است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 150

تنزل و سقوط انسان در فلسفه های غربی

اینجاست كه باردیگر با یك مسأله فلسفی كهن مواجه می شویم: ارزیابی انسان، مقام و شرافت انسان نسبت به سایر مخلوقات، شخصیت قابل احترام انسان. باید بپرسیم آن حیثیت ذاتی انسانی كه منشأ حقوقی برای انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمایز ساخته چیست؟ و همین جاست كه یك تناقض واضح میان اساس اعلامیه حقوق بشر از یك طرف و ارزیابی انسان در فلسفه غرب از طرف دیگر نمایان می گردد.

در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانی كه در گذشته در باره انسان و مقام ممتاز وی گفته می شد و ریشه همه آنها در مشرق زمین بود، امروز در اغلب سیستمهای فلسفه غربی مورد تمسخر و تحقیر قرار می گیرد.

انسان از نظر غربی تا حدود یك ماشین تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت یك عقیده ارتجاعی تلقی می گردد.

در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمی توان دم زد، زیرا به عقیده غرب عقیده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اینكه سایر مخلوقات طفیلی انسان و مسخّر انسان می باشند ناشی از یك عقیده بطلمیوسی كهن در باره هیئت زمین و آسمان و مركزیت زمین و گردش كرات آسمانی به دور زمین بود؛ با رفتن این عقیده جایی برای اشرف مخلوقات بودن انسان باقی نمی ماند. از نظر غرب، اینها همه خودخواهیهایی بوده است كه در گذشته دامنگیر بشر شده است. بشر امروز متواضع و فروتن است، خود را مانند موجودات دیگر بیش از مشتی خاك نمی داند، از خاك پدید آمده و به خاك باز می گردد و به همین جا خاتمه می یابد.

غربی متواضعانه روح را به عنوان جنبه ای مستقل از وجود انسان و به عنوان حقیقتی قابل بقا نمی شناسد و میان خود و گیاه و حیوان از این جهت فرقی قائل نمی شود. غربی میان فكر و اعمال روحی و میان گرمای زغال سنگ از لحاظ ماهیت و جوهر تفاوتی قائل نیست؛ همه را مظاهر ماده و انرژی می شناسد. از نظر غرب صحنه حیات برای همه جانداران و از آن جمله انسان میدان خونینی است كه نبرد لاینقطع زندگی آن را به وجود آورده است. اصل اساسی حاكم بر وجود جانداران و از آن جمله انسان اصل تنازع بقاست. انسان همواره می كوشد خود را در این نبرد نجات دهد.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 151

عدالت و نیكی و تعاون و خیرخواهی و سایر مفاهیم اخلاقی و انسانی همه مولود اصل اساسی تنازع بقا می باشد و بشر این مفاهیم را به خاطر حفظ موقعیت خود ساخته و پرداخته است.

از نظر برخی فلسفه های نیرومند غربی انسان ماشینی است كه محرك او جز منافع اقتصادی نیست. دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر همه رو بناهایی هستند كه زیربنای آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است؛ همه اینها جلوه ها و مظاهر جنبه های اقتصادی زندگی انسان است. خیر، این هم برای انسان زیاد است؛ محرك و انگیزه اصلی همه حركتها و فعالیتهای انسان عوامل جنسی است. اخلاق و فلسفه و علم و دین و هنر همه تجلیات و تظاهرات رقیق شده و تغییرشكل داده عامل جنسی وجود انسان است.

من نمی دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشیم و باید معتقد باشیم كه طبیعت جریانات خود را كوركورانه طی می كند، اگر یگانه قانون ضامن حیات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغییرات كاملًا تصادفی است و بقا و موجودیت انسان مولود تغییرات تصادفی و بی هدف و یك سلسله جنایات چند میلیون سالی است كه اجداد وی نسبت به انواع دیگر روا داشته تا امروز به این شكل باقی مانده است، اگر بناست معتقد باشیم كه انسان خود نمونه ای است از ماشینهایی كه اكنون خود به دست خود می سازد، اگر بناست اعتقاد به روح و اصالت و بقای آن خودخواهی و اغراق و مبالغه در باره خود باشد، اگر بناست انگیزه و محرك اصلی بشر در همه كارها امور اقتصادی یا جنسی یا برتری طلبی باشد، اگر بناست نیك و بد به طور كلی مفاهیم نسبی باشند و الهامات فطری و وجدانی سخن یاوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و میلهای نفسانی خود باشد و جز در برابر زور سر تسلیم خم نكند، و اگر ...

چگونه می توانیم از حیثیت و شرافت انسانی و حقوق غیر قابل سلب و شخصیت قابل احترام انسان دم بزنیم و آن را اساس و پایه همه فعالیتهای خود قرار دهیم؟!

غرب در باره انسان دچار تناقض شده است

در فلسفه غرب تا آنجا كه ممكن بوده به حیثیت ذاتی انسان لطمه وارد شده و مقام انسان پایین آمده است. دنیای غرب از طرفی انسان را از لحاظ پیدایش و عللی كه او را به وجود آورده است، از لحاظ هدف دستگاه آفرینش در باره او، از لحاظ ساختمان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 152

و تارو پود وجود و هستی اش، از لحاظ انگیزه و محرك اعمالش، از لحاظ وجدان و ضمیرش، تا این اندازه او را پایین آورده كه گفتیم.

آنگاه اعلامیه بالابلند در باره ارزش و مقام انسان و حیثیت و كرامت و شرافت ذاتی و حقوق مقدس و غیر قابل انتقالش صادر می كند و همه افراد بشر را دعوت می كند كه به این اعلامیه بالابلند ایمان بیاورند.

برای غرب لازم بود اول در تفسیری كه از انسان می كند تجدید نظری به عمل آورد، آنگاه اعلامیه های بالابلند در زمینه حقوق مقدس و فطری بشر صادر كند.

من قبول دارم كه همه فلاسفه غرب انسان را آنچنان كه شرح داده شد تفسیر نكرده اند؛ عده زیادی از آنها انسان را كم و بیش آنچنان تفسیر كرده اند كه شرق تفسیر می كند. نظر من طرز تفكری است كه در اكثریت مردم غرب به وجود آمده و مردم جهان را تحت تأثیر قرار داده است.

اعلامیه حقوق بشر را باید كسی صادر كند كه انسان را در درجه ای عالیتر از یك تركیب مادی ماشینی می بیند، انگیزه ها و محركهای انسان را منحصر به امور حیوانی و شخصی نمی داند، برای انسان وجدان انسانی قائل است. اعلامیه حقوق بشر را باید شرق صادر كند كه به اصل «انّی جاعِلٌ فِی الْارْضِ خَلیفَةً» «1» ایمان دارد و در انسان نمونه ای از مظاهر الوهیت سراغ دارد. كسی باید دم از حقوق بشر بزند كه در انسان آهنگ سیر و سفری تا سرمنزل «یا ایُّهَا الْانْسانُ انَّكَ كادِحٌ الی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ» «2» قائل است.

اعلامیه حقوق بشر شایسته آن سیستمهای فلسفی است كه به حكم «وَ نَفْسٍ وَ ماسَوّیها فَالْهَمَها فُجورَها وَ تَقْویها» «3» در سرشت انسان تمایل به نیكی قائلند.

اعلامیه حقوق بشر را باید كسی صادر كند كه به سرشت بشر خوشبین است و به حكم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فی احْسَنِ تَقْویمٍ» «4» آن را معتدلترین و كاملترین سرشتها می داند.

آنچه شایسته طرز تفكر غربی در تفسیر انسان است، اعلامیه حقوق بشر نیست بلكه همان طرز رفتاری است كه غرب عملًا در باره انسان روا می دارد؛ یعنی كشتن همه عواطف انسانی، به بازی گرفتن ممیّزات بشری، تقدم سرمایه بر انسان، اولویت

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 153

پول بر بشر، معبود بودن ماشین، خدایی ثروت، استثمار انسانها، قدرت بی نهایت سرمایه داری، كه اگر احیاناً یك نفر میلیونر ثروت خود را برای بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل كند آن سگ احترامی مافوق احترام انسانها پیدا می كند؛ انسانها در خدمت یك سگ ثروتمند به عنوان پیشكار، منشی، دفتردار استخدام می شوند و در مقابل او دست به سینه می ایستند و تعظیم می كنند.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 154 غرب، هم خود را فراموش كرده و هم خدای خود را ..... ص : 153

غرب، هم خود را فراموش كرده و هم خدای خود را

مسأله مهم اجتماع بشر در امروز این است كه بشر به تعبیر قرآن «خود» را فراموش كرده است، هم خود را فراموش كرده و هم خدای خود را. مسأله مهم این است كه «خود» را تحقیر كرده است، از درون بینی و توجه به باطن و ضمیر غافل شده و توجه خویش را یكسره به دنیای حسی و مادی محدود كرده است. هدفی برای خود جز چشیدن مادیات نمی بیند و نمی داند، خلقت را عبث می انگارد، خود را انكار می كند، روح خود را از دست داده است. بیشتر بدبختیهای امروز بشر ناشی از این طرز تفكر است و متأسفانه نزدیك است جهانگیر شود و یكباره بشریت را نیست و نابود كند. این طرز تفكر در باره انسان سبب شده كه هرچه تمدن توسعه پیدا می كند و عظیم تر می گردد، متمدن به سوی حقارت می گراید. این طرز تفكر در باره انسان موجب گشته كه انسانهای واقعی را همواره در گذشته باید جستجو كرد و دستگاه عظیم تمدن امروز به ساختن هر چیز عالی و دست اول قادر است جز به ساختن انسان.

گاندی می گوید:

«غربی برای آن مستحق دریافت لقب خدایی زمین است كه همه امكانات و موهبتهای زمینی را مالك است. او به كارهای زمینی قادر است كه ملل دیگر آنها را در قدرت خدا می دانند. لكن غربی از یك چیز عاجز است و آن تأمل در باطن خویش است. تنها این موضوع برای اثبات پوچی درخشندگی كاذب تمدن جدید كافی است.

تمدن غربی اگر غربیان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه به اعمال جنسی نموده است، به خاطر این است كه غربی به جای «خویشتن جویی» در پی نسیان و هدرساختن خویشتن است.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 154

... قوه عملی او بر اكتشاف و اختراع و تهیه وسایل جنگی، ناشی از فرار غربی از «خویشتن» است نه قدرت و تسلط استثنایی وی بر خود ... ترس از تنهایی و سكوت، و توسل به پول، غربی را از شنیدن ندای باطن خود عاجز ساخته و انگیزه فعالیتهای مداوم او همینهاست. محرك او در فتح جهان، ناتوانی او در «حكومت به خویشتن» است. به همین علت غربی پدیدآورنده آشوب و فساد در سراسر دنیاست ... وقتی انسان روح خود را از دست بدهد، فتح دنیا به چه درد او می خورد ... كسانی كه انجیل به آنان تعلیم داده است كه در جهان مبشّر حقیقت و محبت و صلح باشند، خودشان در جستجوی طلا و برده به هر طرف روانند؛ به جای اینكه مطابق تعالیم انجیل در مملكت خداوند در جستجوی بخشش و عدالت باشند، برای تبرئه سیئات خود از حربه مذهب استفاده می كنند و به جای نشر كلام الهی، بر سر ملتها بمب می ریزند.».

و به همین علت اعلامیه حقوق بشر بیش از همه و پیش از همه از طرف خود غرب نقض شده است. فلسفه ای كه غرب عملًا در زندگی طی می كند، راهی جز شكست اعلامیه حقوق بشر باقی نمی گذارد.